داستانی شگفتانگیز درباره نظریه بازیها و روانشناسی تصمیمگیری
کریسمس سال ۱۹۱۴، در سرما و تاریکی جبهه غربی (مرز آلمان و فرانسه)،
جنگجویان دو طرف خط مقدم، سربازان انگلیسی و آلمانی، تصمیمی ناامیدکننده گرفتند:
سنگرهای خود را ترک کردند.
وسط زمینهای بیصاحب، که هنوز بوی خون و تفنگها در هوا میچرخید، قدم زدند.
اجساد همرزمانشان را دفن کردند، دستها را برای صلح دراز کردند، و حتی به هم هدیه دادند.
برای چند ساعت، دشمنان تبدیل به دوستان شدند.
اما حالا، در دنیایی که به ظاهر صلح و ثروت دارد،
اعتماد مردم به هم کمتر از همیشه است.
نظرسنجیها نشان میدهند که در ۴۰ سال گذشته، سطح اعتماد بین افراد در جوامع غربی به شدت کاهش یافته است.
معمایی که ذهن ما را مشغول میکند این است:
چرا در زمان جنگ، دشمنان دوست میشوند؟
و چرا در زمان صلح، دوستان دشمن میشوند؟
این دقیقاً جایی است که نظریه بازیها وارد صحنه میشود.
این نظریه، که در ظاهر ساده به نظر میرسد، در واقع کلید درک عمیقتر از نحوه عملکرد انسانها در تعاملات است.
با استفاده از ابزارهایی مثل معضل زندانی ، میتوانیم بفهمیم که چرا در برخی شرایط، انسانها تمایل به همکاری دارند، و در شرایط دیگر، به خیانت روی میآورند.
تصور کنید دو نفر، فرض کنید "علی" و "حسن"، به اتهام ارتکاب یک جرم دستگیر شدهاند.
پلیس به هر کدام جداگانه پیشنهادی میدهد:
اگر هر دو سکوت کنند (همکاری کنند)، هر کدام فقط یک سال حبس خواهند کرد.
اگر یکی دیگری را لو دهد و دیگری سکوت کند، فرد خیانتکار آزاد میشود، اما فرد وفادار سه سال حبس خواهد کرد.
اگر هر دو یکدیگر را لو دهند (هر دو خیانت کنند)، هر دو دو سال حبس خواهند کرد.
حالا سؤال اینجاست:
اگر شما در جایگاه علی یا حسن بودید، چه تصمیمی میگرفتید؟
این سناریوی ظاهراً ساده، در واقع دروازهای به دنیای تصمیمگیریهای انسانی است.
این بازی به ما کمک میکند تا به این سؤالات اساسی پاسخ دهیم:
آیا میتوانیم به دیگران اعتماد کنیم؟
آیا بهتر است خودخواهانه عمل کنیم یا به دیگران کمک کنیم؟
و چگونه تصمیمات ما در طول زمان بر جوامع تأثیر میگذارند؟
در اینجا است که جان نش (John Nash)، ریاضیدان برجسته و برنده جایزه نوبل اقتصاد، وارد صحبت میشود.
او با معرفی مفهوم تعادل نش (Nash Equilibrium)، تغییری بنیادین در نظریه بازیها ایجاد کرد.
تعادل نش به ما میگوید که در هر بازی، افراد به دنبال استراتژیهایی هستند که به نفع خودشان باشد، اما این استراتژیها باید با رفتار دیگران هماهنگ باشد.
به عبارت دیگر، وقتی همه افراد بهترین تصمیم ممکن را بر اساس تصمیمات دیگران بگیرند، به یک تعادل میرسیم.
در مثال معضل زندانی، تعادل نش زمانی رخ میدهد که هر دو زندانی تصمیم به خیانت بگیرند.
چرا؟
زیرا هر کدام فکر میکنند که اگر خیانت کنند، وضعیت بدتری نخواهند داشت، حتی اگر دیگری نیز خیانت کند.
اما این تعادل لزوماً بهترین نتیجه برای همه نیست.
این دقیقاً همان چیزی است که نظریه بازیها به ما نشان میدهد:
تصمیمات منطقی فردی، لزوماً به نتایج بهینه جمعی منجر نمیشوند.
قبل از اینکه نظریه بازیها به وجود بیاید، آدام اسمیت (Adam Smith)، پدر علم اقتصاد، با کتاب معروف خود "ثروت ملل" ، مفهوم دست نامرئی بازار را مطرح کرد.
او استدلال کرد که اگر هر فرد به دنبال منافع شخصی خود باشد، به طور خودکار به نفع جامعه عمل خواهد کرد.
این ایده، که به عنوان نظریه خودخواهی مطلوب شناخته میشود، تأثیر عمیقی بر علوم مختلف گذاشت، از جمله:
اقتصاد:
ایده آدام اسمیت به این باور رسید که بازارهای آزاد بدون دخالت دولت، بهترین نتایج را برای جوامع به ارمغان میآورند.
زیستشناسی و تکامل:
چارلز داروین نیز تحت تأثیر ایدههای مشابه قرار گرفت.
او در نظریه تکامل خود، توضیح داد که موجودات زنده به دنبال بقا و تکثیر خود هستند، و این رقابت طبیعی منجر به پیشرفت گونهها میشود.
علوم اجتماعی:
در جوامع انسانی، این ایده به درک رفتارهای گروهی و رقابت و همکاری کمک کرده است.
علوم محیط زیست:
مدیریت منابع طبیعی مشترک (مانند آب، جنگلها یا ماهیها) نیز تحت تأثیر این ایده قرار گرفته است.
فناوری و هوش مصنوعی:
در طراحی سیستمهای هوش مصنوعی، نظریه بازیها برای مدلسازی تصمیمگیریهای هوشمند استفاده میشود.
سلامت عمومی:
در شرایط بحرانی مانند همهگیریها، همکاری بین کشورها و افراد برای کنترل بیماریها ضروری است.
معضل زندانی به ما یادآوری میکند که تصمیمات ما تنها به خود ما مربوط نمیشود.
هر انتخابی که میکنیم، تأثیر مستقیمی بر دیگران و حتی بر کل جامعه دارد.
این مفهوم ساده، اما عمیق، به ما کمک میکند تا درک کنیم که چرا اعتماد در جوامع انسانی اهمیت فوقالعادهای دارد، و چرا خیانت میتواند منجر به نتایج منفی برای همه شود.
اگر شما در جایگاه علی یا حسن بودید، چه تصمیمی میگرفتید؟
آیا به دیگری اعتماد میکردید و ریسک میکردید؟
یا اینکه به خودخواهی روی میآوردید و تنها به منافع شخصی خود فکر میکردید؟
این دقیقاً همان چیزی است که نظریه بازیها به ما کمک میکند تا درک کنیم:
چگونه تصمیمات کوچک ما میتوانند تأثیر بزرگی بر زندگی خودمان و دیگران داشته باشند.
حالا نوبت شماست: آیا آمادهاید که در این بازی بزرگ زندگی، نقش خود را بازی کنید؟